محمد آرمينمحمد آرمين، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

گلهای زندگی ما

مهرماه هم از راه رسید....

1390/7/6 18:09
نویسنده : مامان الی
1,237 بازدید
اشتراک گذاری

              تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، 
تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

 سلام عزیز دل مامان ... چند روز پیش داشتم با خودم فکر میکردم خدایا وقتی آرمینم نبود من چطور زندگی میکردم ؟؟!!! حتی تصورش رو هم نمی تونم بکنم باورت میشه؟؟؟ از وقتی برای اولین بار در آغوشت گرفتمو بوییدمو و بوسیدمت شدی نفسم ... شدی همه ی زندگیم ... حالا می فهمم وقتی میگن پاره ی تن یعنی چی... حالا خیلی چیزا رو درک می کنم که قبلا ازشون بی خبر بودم...پسر خوبم خیییییییلی دوست دارم ممنونم که منو بابایی رو انتخاب کردی و نی نی مون شدی ...
  

             بهترین و جدیدترین 
خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar22.com
           

 

بازم مهرماه از راه رسید با همه ی خاطرات قشنگش ... اما من یه خاطره ی خیلی شیرین از اول مهر دارم که متفاوت با بقیه ی خاطراتمه و اونم اینه که قند عسلم دقیقا روز اول مهرماه سال 89 تونست اولین قدمهاش رو برداره و بدون کمک راه بره... قربون قدمهای کوچیکت بشم مامانی

این روزا صبح که از خواب بیدار میشی اول میگی: سلام مامانی صبح بخیر ... و من که طبق معمول زودتر بیدار شدم و بازم مثل هر روز دلم واسه شیرین زبونیات تنگ شده از خوشحالی بغلت میکنم و محکم فشارت میدمو می بوسمت و بهت میگم صبحت بخیر عزیز دلمممم... بعد پا میشی و به همه ی اسباب بازیا و عروسکات صبح بخیر میگی ...

  

روز به روز بزرگ شدنت رو احساس میکنم حالا دیگه فهمیده تر شدی آقا شدی و قشنگ زمان  جیشتو اعلام می کنی  دیگه از شر پوشک راحت شدی گلم...

نسبت به قبل عاقل تر شدی و البته حساس تر اگه کار بدی بکنی و دعوات کنم سریع متوجه اشتباهت میشی و میگی: مامان ببخشید... و اگه گریه کنی سریع میایی و میگی: اشکاشو پاک کن مامان ... فدای اشکات بشه مامانی عزیز دلمممممم....

                                 

        

وقتی بابایی از سرکار برمیگرده خونه با خوشحالی میدوی بغلش و میگی: سلام بابایی خسته نباشی... بابایی هم اونقدر خوشحال میشه انگار همه ی دنیا رو بهش دادن و بعد محکم بغلت می کنه...

گاهی وقتا خودتو واسه مامان لوس می کنی و حرفای خودمو تکرار می کنی: آرمین عسل مامانشه. آرمین طلای مامانشه.آرمین جیگر مامانشه ... جیگرتوووووووووو

           بهترین و جدیدترین خدمات
 وبلاگ نویسان جوان                www.bahar22.com

دیشب داشتم با گوشیم ور میرفتم که یهو دویدی طرفمو گفتی مامان اس مس مس اومده!!! از تعجب چشام چارتا شده بود آخه این حرفا رو از کجا میاری با این سن کمت عسلمممم؟؟؟!!!

چند روز پیش رفته بودیم تولد پسر عموت آرین کلی بهت خوش گذشت و با نی نی های دیگه بازی کردی و برای اولین بار تو جمع رقصیدی ... قربونت بشم مامانی عاشق موزیک و شادی و پایکوبی هستی ... یادمه اولین ترانه ی که می خوندی چند ماه پیش بود سه چار ماه قبل از اینکه دوسالت بشه می خوندی: می دونی ... بی تو... اما حالا خیلی از آهنگا رو زمزمه می کنی ...نازنین ناز نکن... بهترینی... دختر صحرا...

              

حالا وقتی بهت میگم اسمت چیه؟ میگی: محمد آرمین چندسالته؟: 2سال ...

یاد گرفتی صلوات بفرستی البته فقط میگی: و آل محمممممد...

شبا واسم قصه میگی: یکی نبود... هیچکس نبود... یه نی نی بود اسمش آرمین بود...

لالایی هم می خونی: گل پونه.... بابا امشب میاد خونه....

        

هرشب موقع خواب به همه ی اسباب بازیات شب بخیر میگی مخصوصا به پیتو جون (اسبت) ... بعدش میگی مامان قصه بگو... گل پونه بخون... ماساز بده...فدای شیرین زبونیات بشم عسلمممممممم...

                 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان شیما وحدث
6 آبان 90 12:54
سلام مامانی محمد آرمین جون شیرین زبون
خوبی ؟
شرمنده کم سرمیزنم یک ماهه خیلی کم میام .حتی وقت نکردم پست جدید بذارم .

این محمد آرمین ما این همه شیرین زبونی میکنه چش نخوره هااااااااا !!!!!!!!!!
ماشالا این بچه ها انقدرباهوشن که آدم توخیلی ازکاراشون میمونه وکه این حرفای قلمبه سلمبه رو ازکجا میارن ؟
ممنون که سرزدی .باپست جدید زود میام .


مررررسی دوست خوبم خوشحال شدم عزیزم بووووووووس....